06 شهریور 1404
فنجان را روبهرویش میگذارم و میگویم: _قهوه اسپرسوست که دوست داری. ضربانش بالا میرود. سرش را برمیگرداند و میگوید: +دیگر دوست ندارم. قهوه تلخ است، شبیه به دلتنگی. به فنجان دستی میکشم و میگویم: - منِ عزیزم میدانم که دلتنگی، اما تو با دلتنگی انس… بیشتر »
نظر دهید »