30 مهر 1404
باد هوهو میکند. صدای رقص برگهای خشک در کوچه میپیچد.امشب دلتنگت شدم، شبیه شیشههای خالی عطر، کنار آینهی روی میز. شبیه نامههای قدیمی در لابهلای آلبوم عکس، جایی که هر ورقش، داستانی از روزهای گذشته را روایت میکند؛ مثل تمام خندههای از ته دل که هنوز… بیشتر »
2 نظر
06 شهریور 1404
فنجان را روبهرویش میگذارم و میگویم: _قهوه اسپرسوست که دوست داری. ضربانش بالا میرود. سرش را برمیگرداند و میگوید: +دیگر دوست ندارم. قهوه تلخ است، شبیه به دلتنگی. به فنجان دستی میکشم و میگویم: - منِ عزیزم میدانم که دلتنگی، اما تو با دلتنگی انس… بیشتر »